می گفت : دلم میخواهد اینجور باشم
مَردها نبینند!
روزهـا گذشت
و همچنان دلبــری می کرد در خیابان .
وقتی
خبـر ارتبـاط پدرش را با فلان دختر شهر شنید
شوکه شد!
شاید پدرش هم نباید می دید...
می گفت : دلم میخواهد اینجور باشم
مَردها نبینند! روزهـا گذشت و همچنان دلبــری می کرد در خیابان . وقتی خبـر ارتبـاط پدرش را با فلان دختر شهر شنید شوکه شد! شاید پدرش هم نباید می دید... ![]() |